آخر هفته گذشته عزیزجون وآقاجون به همراه عمو معین و عمه شبنم اومدن خونمون و تو کلی کادو گیرت اومد دستشون درد نکنه تو هم یه ریز دلبری میکردی هرچند که شدید سرما خورده بودی.... اما شکر خدا حالا بهتر شدی چند بار خفیف تب کردی که قطره استامینوفن بهت دادم و اومد پایین،من خیلی نگران بودم که این دو روز تعطیل یه وقت حالت بدتر نشه،آخه همه جا تعطیل بود ولی شکر خدا زود خوب شدی توی هفته گذشته شروع کردی به خزیدن و تا بابایی از سر کار می اومد و من سفره رو پهن میکردم ،با تلاش زیاد خودت رو به سفره میرسوندی و به همش میریختی عاشق موبایل،تلفن وکنترل تلویزیون هستی و تا میبینیشون ذوق میکنی..... همش میخوای بغل باشی وبچرخی تا بهتر بتو...